-
فراتر از ذهن
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 12:24
صرف نظر از وسعت دامنه جهان بینی ما در باب خداوند٬ همیشه عنصر ناشناخته دیگری فراسوی افق فهم ما وجود دارد. این خاصیت حقیقت است. بنابراین ما چیزی را که می توانیم٬ درک می کنیم و در باب سایر علوم٬ حکمت هاو ادراکات سرگشته یا از آن غافلیم. اما چطور می توانیم نسبت به آنچه نمی دانیم٬ دانایی کسب کنیم؟ به نظر می رسد در دور باطل...
-
کلید
دوشنبه 15 آذرماه سال 1389 10:07
سفر روح به سوی سرمنزل الهی هنگامی آغاز می شود که از روند رشد فعلی خویش که دچار رکود شده نومید شوید. از کتاب: کلام زنده پ.ن۱مرتبط به متن: مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم ------------------------------------------------------------------------------------------------------ پ.ن۱ بی ربط به این یادداشت!:در واقع وقتی...
-
ازدواج
پنجشنبه 20 آبانماه سال 1389 09:27
مدتی بود که فکر می کردم چه خوب می شد اگه می شد اینطوری زندگی کرد. اما منظورم از اینطوری چیه؟ چند روز پیش یه ایمیل به دستم رسید که دیدم چقدر خوب اینطوری که مد نظر من هست رو توضیح داه البته بعضی قسمتهاش با اون چیزی که توی ذهن من هست متفاوت بود٬ برای همین فقط اون قسمتهاییش که دوس داشتم رو اینجا میذارم. اما واقعا چی میشه...
-
تکه های ذغال سنگ
پنجشنبه 29 مهرماه سال 1389 13:20
هدف از زندگی، رشد به بهترین شکل ممکن است. یکی از اصولی ترین حقایق معنوی همین است. آنچه این اصل عنوان نمی کند، به قدر آنچه که عنوان می کند مهم است. نمی گوید که هدف از زندگی موفق شدن، یافتن همسر مناسب،فراهم کردن یک زندگی راحت یا حرفه ای قابل توجه ومهیج یا شاید هدفی کمتر خصوصی است و منافع جمعی را مد نظر دارد، مثل کاری...
-
به گستردگی کائنات
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 14:34
وقتی تمام انرژی خودمون رو از منابع محدودی تامین می کنیم٬ از دست رفتن اون منبع تاثیر زیادی بر زندگی ما میذاره. مثلا وقتی اکثر انرژی و رضایت خاطر خودمون رو از طریق شغل و حرفه مون تامین می کنیم٬ تلاطمات کاری چقدر بر کیفیت زندگیمون تاثیر میذاره. یا اگه فرزند٬ همسر و یا یک دوست تبدیل به مرکز کانونی میشه که تمام توجهات رو...
-
اگر زمین ویرانه شود،جهان همه بیگانه شود
شنبه 10 مهرماه سال 1389 09:28
تو با من بودی اما من از خودم دور بودم. . . . چقدر این روزا این جمله رو خوب می فهمم: آن گل که فقط گل بود٬ در حادثه پرپر شد.
-
امروز
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 14:12
آنکه امروز را از دست میدهد٬ فردا را نخواهد یافت.
-
نیاز
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1389 16:26
همه چیز از آنجایی خراب می شود که به کسی یا چیزی احساس نیاز می کنی. انگار یادت می رود که قبلا بدون وجود آن/او داشتی خودت به تنهایی همه کارها را انجام میدادی. امروز دوست دارم یاد بگیرم که به هیچ چیز و هیچ کس نیازمند نباشم. اینکه این بی نیازی را داشته باشی با وجود داشتن آن و او٬ همچنین دچار خودمحوری٬ خودشیفتگی٬ انزوا٬...
-
تو را دوست دارم چون...
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1389 11:50
خیلی وقت بود که با خودم فکر می کردم، اون چه چیزیه که آدمها رو به هم نزدیک می کنه؟ شباهت افکار؟ تفاهم در علاقه مندیها؟ تشابه در چیزهایی که ازشون لذت می بریم؟ حرف مشترک؟ گذشته مشترک؟ دونستن خصوصی ترین مسائل همدیگه؟ هم مسلک بودن؟ اعتقادات معنوی مشابه؟ ... مدتی بود که راجع بهش با دوستم مریم هم زیاد صحبت می کردیم و در...
-
تاثیر پذیری
پنجشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1389 09:21
تاثیرپذیری فرد را به این ادراک نایل می کند که اگر ما به مستقل بودن خود غره شویم٬ از رفتن زیر بار انقیاد * دیگران اجتناب کنیم٬ انتظار دوستی و صمیمیت از هیچ کس نداشته باشیم-علیرغم هر تلاشی که آنان برای اثبات خلاف آن به خرج می دهند٬ بر وقار خود پافشاری کنیم و روحیه پرورش یافته کودکانه خود را فراموش کنیم٬ در زندگی خود...
-
تولدی دیگر برای من
جمعه 20 فروردینماه سال 1389 13:34
برگ راباور کن، آفتابی تر شو، باغ را از بر کن باز شو تا پرواز، سبز باش از آواز، آشتی کن با رنگ، عشق بازی با ساز ---------------------------------------------------------------------------- دوستای خوب و خانواده عزیزم من رو برای تولدم حسابی سورپرایز کردن. ملسی از همشون
-
هدیه عشق
یکشنبه 6 دیماه سال 1388 19:06
چند روز پیش تصمیم گرفتم بعد از یه مدت طولانی که به سینما نرفته بودم برای دیدن یه فیلم کمدی برم سینما. یه سینما نزدیک خونه ما هست که یه سالن داره با پرده بسیار عریض اما با تعداد صندلیهای کم و همین دلیل اینه که این سینما رو خیلی دوس دارم، بلیط رو از چند ساعت قبل گرفته بودم وقت ورود به سالن بلیط های مارو چک کردن و ما سر...
-
تعصب
سهشنبه 12 خردادماه سال 1388 17:22
یکی از صمیمی ترین دوستای دوران دانشگاه من یه دختر ارمنی خیلی دوست داشتنیه. چند روز پیش که باهاش صحبت می کردم گفت که آبان عروسیشه٬ البته برای جشن نامزدیش ما دوستای غیر ارمنیشو چون مراسم توی باشگاه مخصوص ارامنه بود، نتونست دعوت کنه. اما گفت عروسیش توی کلیسا برگزار می شه و منعی برای حضور غیر ارمنی ها نیست. این مکالمه من...
-
و اما بعد. . .
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 14:41
و تعطیلات سال ۸۸ شروع شد. همون روزهای اول آرش به همراه دوستاش برای ماهیگیری رفتن جنوب. ما هفته اول تهران موندیم و هفته دوم رفتیم شمال. جمع ما شامل اعضا خانواده و چندتایی از بچه های فامیل و یک دوست بود. چقدر همه جا سرسبز و زیبا بود اما اگه بخوام زیباترین مسیری که طی کردیم رو بگم٬ جاده ای بود که به قلعه رودخان یا قلعه...
-
سال ۸۷
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 13:44
می تونم بگم سال 87 یکی از بهترین سالهای زندگی من بود، تمام طول سال به جز یکی دو ماه پایانی غرق در شادی، عشق و برکت بودم. مطمئن نیستم که آیا در اون روزها قدر تمام چیزهایی رو که داشتم می دونستم یا کم کم به همه اونا عادت کرده بودم و فکر می کردم تا ابد اوضاع همینجوری خواهد بود. اما ماههای پایانی سال برای من جور دیگه ای...
-
بیست و ششم بهمن
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 20:57
من یک تقویم رومیزی دارم که برای هر روز جمله زیبایی داره و من هر روزی که مطلب جدیدی در وبلاگم می نویسم٬ جمله همون روز رو به عنوان«جمله امروز» در انتهای مطلب اضافه می کنم. اما ایندفعه علاوه بر جمله امروز٬ می خوام یک جمله قصار(!) از خودم هم بنویسم: اگر می خوای مشکلاتت رو حل کنی دنبال ریشه همه مشکلات در خودت باش. اون...
-
تغییر
یکشنبه 29 دیماه سال 1387 14:08
بابا امضای پیچیده ای داشت٬ وقتی که شغل پزشکی را انتخاب کرد چون مجبور بود در روز به دفعات زیاد از امضایش استفاده کند٬ امضایش را به آسانترین حالت ممکن تغییر داد. من امضای بسیار ساده ای داشتم وقتی که بزرگ شدم چند بار شکل امضایم را تغییر دادم و هر بار آنرا پیچیده تر کردم. . . اما امروز- فکر می کنم برای آخرین بار- باز...
-
پایان تعطیلات
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 23:55
خب٬ تعطیلات منهم تموم شد. ........ بعضی کارها به بهترین نحو ممکن انجام شدن. مثل کتاب مسافر کوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزو پری. این شاهکار رو بارها خوندم و به دوستام هدیه دادم. اما امروز که برحسب اتفاق این داستان رو با صدای احمدشاملو گوش دادم به اندازه بار اول که خوندمش ازش لذت بردم. بعضی کارها به بهترین نحو ممکن انجام...
-
این روزها
دوشنبه 14 مردادماه سال 1387 21:32
امروز خودمو مجبور به نوشتن کردم. نوشتن هم مثل هر مهارت دیگه ای بعد از مدتی که ازش فاصله بگیری از دست میره یا لااقل ضعیف میشه. مهمتر از نوشتن فکریه که تبدیل به یک نوشته میشه. وقتی می خوای بنویسی مساله رو خیلی دقیق تر و از زاویه های مختلف بررسی می کنی. یه پیوند ناگسستنی بین ذهن(فکر) و روح و روان وجود داره و تاثیر مستقیم...
-
تو
یکشنبه 19 خردادماه سال 1387 20:43
مثل بادبادک در باد می روم بالا، گاهی هم پایین تر فرقی نمی کند مرا به چپ می بری یا ، راست تا تو می وزی، من این بالا هستم.
-
راه آسان هم سخت است!
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 11:42
پس فکر کرده بودی به این ساده گیهاست؟!!
-
سوم اردیبهشت
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1387 00:55
امروز سوم اردیبهشت٬ سالگرد درگذشت سهراب سپهری بود. داستان آشنایی من با اشعار سهراب به سالها قبل برمی گرده. انتخاب رشته در دوران دبیرستان٬ بعضی دوستها رو از هم دور می کنه و بعضی دیگه رو بهم نزدیک. با انتخاب رشته ریاضی٬ فائزه٬ شاگرد اول دبیرستان ما٬ شد صمیمی ترین دوست من. خیلی دوست داشتنی بود و جز عینکی که به چشم می زد...
-
تولد من
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1387 23:30
امروز انگار برای خیلیا روز مهمی بود٬ برای من هم بیستم فروردین خیلی مهمه.... امروز تولد بلاگ اسکای هم هست.... تولدم مبارک ک ک ک
-
سال ۸۶
یکشنبه 26 اسفندماه سال 1386 14:23
یه بهار دیگه داره میاد٬ با هوای نه سرد و نه گرمش و این بهترین نوع هواییه که دوست دارم. هوایی که کاملا روشنه بدون اینکه آفتاب گرمی داشته باشه. وقتی نفس می کشی ریه هات کاملا خنک میشن. امسال که بهارش خیلی خوب بود و همه سال هم همینطور عالی ادامه پیدا کرد. توی سررسیدم٬ روزای اول فروردین نوشتم: سالی که نکوست از بهارش پیداست...
-
عامل اصلی توزیع نسخه قاچاق فیلم سینمایی "سنتوری"
پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1386 23:30
خلاصه داستان: علی که علاقمند به هنر موسیقی است و با مخالفت خانواده برای ادامهی کار مواجه میشود، پس از ازدواج با هانیه، با وجود عشق و علاقه به موسیقی و شهرت خود، بر اثر مشکلات به دام اعتیاد میافتد. این شروع سقوط علی "سنتوری" ست . ---------------------------------------------------------- آفتاب: عاملان اصلی توزیع...
-
درس
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 20:59
انگار که من دانش آموز کند ذهنی هستم و کائنات استادی صبور. آنچه می دانم را او به من آموخته و من تجربه کرده ام. بعضی درسها برای من آسانترند و بعضی سخت تر. بعضی را زود یاد می گیرم و بعضی را بسیار دیر. مطمئنم استاد ازآ موختن به من خسته نمی شود٬ اگر من خسته و دلسرد نشوم. بالا و پائین٬ افراط و تفریط...می آموزم که افراط غلط...
-
آدمهای خوب
یکشنبه 23 دیماه سال 1386 00:31
روزها اکثرا برای من خیلی خوب می گذره٬ پر از تجربیات خوب و احساس رضایت. اما بعضی روزها هم از بقیه روزها سخت ترند و اکثرا٬ عوامل بیرونی این روزها رو برای من سخت می کنن. . . چند هفته پیش می خواستم راجع به آدمهای خوب بنویسم که نشد. اینکه چقدر خوب بودن ساده است ولی در عین حال چقدر آدمهای خوب کمند یا کم شدن و اینکه مهمترین...
-
شبهای سرد
شنبه 8 دیماه سال 1386 00:02
چشم عسلی٬ اولین و آخرین بار تو رو یه بعدازظهر سرد زمستون دیدم. هوا خیلی سرد بود٬ اونقدر سرد که انگشتای دستم کرخت و دردناک شده بودن. باور کردنی نبود٬ یه زن جوون خوابیده بود درست وسط پیاده رو٬ چادر نازک مشکیش رو هم کشیده بود روی صورتش. از دور که دیدمش فکر کردم چطور ممکنه توی این هوا روی زمین سرد دراز کشید ـ بدون...
-
دام
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 01:46
آخرین بسته کاه را نیز به انبار برد و روی بسته های دیگر گذاشت. وسایل کارش را، جای همیشگی در گوشه انبار قرار داد و مشغول مرتب کردن بسته های کاه شد. طبق معمول هر شب دوستش نیز وارد انبار شده بود تا شب را کنار هم بگذرانند. هر شب روی بسته های کاه دراز می کشیدند و در حالی که به سقف خیره می شدند از رویاهایشان و داستانهایشان...
-
I'm a new soul
پنجشنبه 8 آذرماه سال 1386 12:23
I'm a new soul I can do this strange world hoping I could learn a bit about how to give and take But since I came here felt the joy and the fear finding myself making every possible mistake la-la-la-la-la-la-la-la I'm a young soul in this very strange world hoping I could learn a bit about what is true and faith. But...