ازدواج

   

مدتی بود که فکر می کردم چه خوب می شد اگه می شد اینطوری زندگی کرد. اما منظورم از اینطوری چیه؟ چند روز پیش یه ایمیل به دستم رسید که دیدم چقدر خوب اینطوری که مد نظر من هست رو توضیح داه البته بعضی قسمتهاش با اون چیزی که توی ذهن من هست متفاوت بود٬ برای همین فقط اون قسمتهاییش که دوس داشتم رو اینجا میذارم. اما واقعا چی میشه توی ایران هم اونا که فکر می کنن اینجوری بهتره٬ اینطوری زندگی کنن؟  

عنوان این ایمیل «ازدواج از دیدگاه اوشو» بود٬ پس به احتمال زیاد این مطالب از اوشو هست: 

ازدواج باید در مرتبه دوم باشد، پدیده ی اولیه باید عشق باشد؛ آنوقت می توانید باهم باشید. این باهم بودن، باید یک دوستی و یک مسئولیت باشد. وقتی که دو نفر عاشق یکدیگرباشند، مسئول هستند، از یکدیگر مراقبت می کنند. برای ایجاد چنین مسئولیت ومراقبتی به هیچ قانونی نیاز نیست؛ هیچ قانونی قادر به ایجاد آن نیست. در بالاترین حدّ، قانون می تواند ساختاری تشریفاتی بر شماتحمیل کند که عشق و دوستی شما را نابود خواهد کرد.

  درعین حال، چون باید در یک جامعه زندگی کنید، می توانید ازدواج کنید، ولی ازدواج باید در مرتبه دوم بماند. ازدواج باید فقط به این دلیل باشد که شما یکدیگر را دوست دارید؛ ازدواج باید حاصل عشق شما باشد، نه برعکس.

    اگر روزی عشق از بین رفت، برای ازبین بردن ازدواج هیچ مانعی نباید وجود داشته باشد. اگر دو نفر بخواهند ازدواج کنند، هردوباید باهم توافق داشته باشند. ولی برای طلاق گرفتن، حتی اگر یک نفر بخواهد طلاق بگیرد، همین باید کافی باشد. برای طلاق نباید به توافق دو نفر نیاز باشد. هم اکنون، برای ازدواج هیچ مانعی وجود ندارد. هر دو احمقی می توانند به اداره ثبت بروند وازدواج کنند! ولی برای طلاق هزار و یک مانع وجود دارد.  این رویکردی بسیار جنون آمیز است.

  به نظر من، وقتی دو نفر بخواهند ازدواج کنند، انواع موانع باید ایجاد شود: باید به آنان گفته شود: ”دوسال صبر کنید. دوسال باهم زندگی کنید و پس از دو سال، اگر بازهم مایل به ازدواج باهم بودید، برگردید.“

  مردم باید مجاز باشند باهم زندگی کنند تا بتوانند خودشان را بشناسند و ببینند که آیا باهم جور هستند یا نه؟ آیا می توانند در زندگی باهم یک هماهنگی ایجاد کنند یا نه؟

 من نه با ازدواج موافق هستم و نه با طلاق. به نظر من، بین مردم فقط باید یک رابطه دوستانه، یک مسئولیت و یک حمایت وجودداشته باشد. و اگر آن روز دور است، تا آن زمان نباید اجازه داد که ازدواج امری آسان باشد. مردم باید فرصت بیابند تا یکدیگررا آزمایش کنند، در انواع موقعیت ها با هم زندگی کنند. ازدواج، فقط به دلایل احساسات شاعرانه و عشق در نگاه اول، نباید مجازباشد.

  بگذار اوضاع خنک شود، بگذار اوضاع معمولی شود، بگذار تا ببینند چگونه با زندگی معمولی و مشکلات روزمرّه کنار می آیند و تنهادر آن صورت باید مجاز باشند که با هم ازدواج کنند.