می شد در این شادی که دارم غرق شد. اما من شنا بلد بودم.
۱۸ مرداد ۱۳۹۰
نوشتم برای تو که شاید روزی خواندی. تا بدانی که من چقدر امروز خوشبخت بودم.
می شد در این شادی که دارم غرق شد. اما من شنا بلد بودم.
۱۸ مرداد ۱۳۹۰
نوشتم برای تو که شاید روزی خواندی. تا بدانی که من چقدر امروز خوشبخت بودم.
تاریخ تولدته؟!
بهم سر بزن
نه. امروز تولد من یا کسی که بشناسم نیست. اصلا روز خاصی یا حادثه خاصی نیست. امروز یکی از روزهای زیباست که حسی که دارم اونو برام خاص کرده.
راستی یه چیز جالب همین الان نظرم رو جلب کرد
چقدر متفاوته حس و حال ظاهری بلاگ هامون
فضای پاییزی و زرد و نارنجی بلاگ من با بهار و سبزی و شادابی بلاگ تو!
درست دو قطب مخالف!
درست حدس زدی معنیه پشت عنوان رو
دامون عزیزم٬ منو تو از لحاظ فیزیکی هم الان توی دو نیمکره هستیم. نه بهار این ور همیشه میمونه نه پاییز اونور... تغییر فصلهای زندگیه که آدمو می سازه.
البته استرالیا که شنیدم شکوفه ها در اومده.
تولد مای ما مبارک، شنا کردن هم گاهی وقتها لذتی داره!!
در ضمن شکوفه کجا بود عزیزم!! فعلا که هنوز سرده و نشانه ای از بهار نیست...نه زمستونه نه پاییزه نه بهاره!! دلتنگ و کلافه میکنه آدم رو این هوا
مرسی عزیزم
یکی از دوستام یکی از شهزهای نزدیک ملبورنه اون گفت راجع به شکوفه ها
خیلی کم پیدایی.
هر جا هستی موفق و شاد باشی