روزهایی که من ِ من داشت تمام میشد تا مای ما متولد شود

می شد در این شادی که دارم غرق شد. اما من شنا بلد بودم. 

 

۱۸ مرداد ۱۳۹۰ 

 

نوشتم برای تو که شاید روزی خواندی. تا بدانی که من چقدر امروز خوشبخت بودم.

نظرات 5 + ارسال نظر
اوجوبه سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:40 ب.ظ http://www.ojobeam.blogsky.com


تاریخ تولدته؟!
بهم سر بزن

نه. امروز تولد من یا کسی که بشناسم نیست. اصلا روز خاصی یا حادثه خاصی نیست. امروز یکی از روزهای زیباست که حسی که دارم اونو برام خاص کرده.

محبوب شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:42 ق.ظ

امیدوارم از این روزهای خوب و خوش زیاد داشته باشی

دامون شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:14 ب.ظ

این عنوان خیلی حرف پشتشه دختر بهار
راستی یه چیز جالب همین الان نظرم رو جلب کرد
چقدر متفاوته حس و حال ظاهری بلاگ هامون
فضای پاییزی و زرد و نارنجی بلاگ من با بهار و سبزی و شادابی بلاگ تو!
درست دو قطب مخالف!

درست حدس زدی معنیه پشت عنوان رو
دامون عزیزم٬ منو تو از لحاظ فیزیکی هم الان توی دو نیمکره هستیم. نه بهار این ور همیشه میمونه نه پاییز اونور... تغییر فصلهای زندگیه که آدمو می سازه.
البته استرالیا که شنیدم شکوفه ها در اومده.

دامون سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 ب.ظ

پس که اینطور!!!
تولد مای ما مبارک، شنا کردن هم گاهی وقتها لذتی داره!!
در ضمن شکوفه کجا بود عزیزم!! فعلا که هنوز سرده و نشانه ای از بهار نیست...نه زمستونه نه پاییزه نه بهاره!! دلتنگ و کلافه میکنه آدم رو این هوا

مرسی عزیزم
یکی از دوستام یکی از شهزهای نزدیک ملبورنه اون گفت راجع به شکوفه ها

رهگذر شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ب.ظ http://setareye-abii.blogsky.com/

سلام دختر بهار عزیز.
خیلی کم پیدایی.
هر جا هستی موفق و شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد