بازگشت به خانه

احساس کسی را دارم که یک روز بی خبر خانه خود را ترک کرده است. بدون برنامه ریزی، فقط درِ خانه را بسته و رفته است.

حالا برگشته ام بعد از گذر سالها و به سایه های جامانده از خودم روی دیوارهای این خانه نگاه می کنم. من این سایه ها را دوست دارم. آنچه بودم، منی بسیار شیرین تر  از آنچه که امروز هستم. یک منِ امیدوارتر، شاداب تر اما کم تجربه تر. گذر زمان به من چیزهای زیادی داده است، البته در این مسیر دارایی های قیمتی زیادی را نیز پشت سر جا گذاشته ام. 

اما مهم این است که بالاخره برگشته ام. در و دیوار خانه را از کهنگی خواهم زدود و دوباره اینجا می شود همان خانه امنِ من. همانطور که سالها بود.

نظرات 1 + ارسال نظر
دامون سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 04:07 ب.ظ

۱۲ سال دختر جان! ۱۲ سال تمام! ما چقدر پرروییم که ول نمی کنیم و دست از سر این خانه های آجر ریخته و نم کشیده و متروک بر نمی داریم.

وای باورم نمیشه تو اومدی اینجا ، نمیدونی چقدرررر خوشحال شدم. تو رو هیچوقت ندیدم اما بیشتر از خیلی از آدمها که هرروز می بینم می شناسم و همینطور تو درباره من. این خیلی خوبه.
واقعا ما برای کی می نویسیم؟ جز برای خودمون؟ میخوام خودم رو ثبت کنم نه با عکس که فقط تغییرات ظاهری رو بشه توی سالها با دیدن یک آلبوم عکس تشخیص داد، تغییرات درونمون رو اینجا ثبت می کنیم برای خودمون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد