فراتر از ذهن

صرف نظر از وسعت دامنه جهان بینی ما در باب خداوند٬ همیشه عنصر ناشناخته دیگری فراسوی افق فهم ما وجود دارد. این خاصیت حقیقت است. 

بنابراین ما چیزی را که می توانیم٬ درک می کنیم و در باب سایر علوم٬ حکمت هاو ادراکات سرگشته یا از آن غافلیم. اما چطور می توانیم نسبت به آنچه نمی دانیم٬ دانایی کسب کنیم؟ به نظر می رسد در دور باطل اسیر شده ایم که در واقع همینطور هم هست٬ چون ذهن تنها تا حدی کشش دارد و پس از آن دوباره به خود رجعت می کند. ساکنین خانه روح دارای طبیعت خالص معنوی هستند و قلمروی ذهن را پشت سر گذاشته اند. 

شگفت این که ساختار جهان های منفی (جهان های قطبیت ها) ایجاب می کند که حقیقت از تمام جهات مورد حمله قرار گیرد. باید به ازای هر ذره ای از حقیقت در زمین٬ همزادی کاذب هم وجود داشته باشد٬ چون در غیر این صورت حقیقت نمی تواند از مرتبه روح پایین تر بیاید. 

در عالم معنوی-مادی هر چیزی برای بقا نیازمند برقراری تعادل با ضد خویش است. راز نهفته در تمام واقعیات یاد شده این است که روح اهمیت قدرت منفی را در مقام آموزگار تشخیص دهد. 

اما در هر حال باید تلاش کند تا در امور معنوی به فراسوی هرگونه محدودیتی صعود کند. 

 

از کتاب: کلام زنده 

کلید

  

 

سفر روح به سوی سرمنزل الهی هنگامی آغاز می شود که از روند رشد فعلی خویش که دچار رکود شده نومید شوید. 

 

از کتاب: کلام زنده 

 

پ.ن۱مرتبط به متن: مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم   

------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن۱ بی ربط به این یادداشت!:در واقع وقتی انگشت بر عیب دیگری میگذاریم٬ عیوبی که درون خودمان است را دیده ایم. ما اشکالات خودمان را در دیگری می بینیم. (این را کاملا لمس کرده ام٬ مخصوصا وقتی شروع به راهنمایی دوستی می کنم و عیوبش را به او متذکر میشوم.)