بیست و ششم بهمن

        من یک تقویم رومیزی دارم که برای هر روز جمله زیبایی داره و من هر روزی که مطلب جدیدی در وبلاگم می نویسم٬ جمله همون روز رو به عنوان«جمله امروز» در انتهای مطلب اضافه می کنم. اما ایندفعه علاوه بر جمله امروز٬ می خوام یک جمله قصار(!) از خودم هم بنویسم: 

   اگر می خوای مشکلاتت رو حل کنی دنبال ریشه همه مشکلات در خودت باش. اون چیزیه که تو می تونی عوضش کنی.  

چه جمله حکیمانه ای! این جمله رو چند روز پیش خودم خطاب به خودم گفتم. از دید من این راز تغییرات مثبته. بسته به اینکه تغییر چقدر بزرگ و اساسی باشه علاوه بر خود انسان٬ می تونه اطرافیان٬دوستان و حتی محیط آدم رو عوض بکنه. (منظورم ایجاد تغییر در دیگران نیست هر چند اونم ممکنه اتفاق بیفته٬ منظورم عوض شدن اطرافیان با آدمهای متفاوت در همون محیط یا حتی محیطی متفاوت با تغییر محل زندگی٬ کار و ... اینهاست.) 

....................................................... 

متاسفانه یا خوشبختانه من بیشتر زمانم رو در طی روز پشت کامپیوتر صرف می کنم و این باعث چشم درد و بعد از مدتی سردرد در من می شد که خیلی هم آزار دهنده بود وقتی مشکلم رو با یکی از اساتیدم مطرح کردم بهم گفت که اون هم چنین مشکلی داشته و بهم پیشنهاد کرد از عینک آنتی رفلکت استفاده کنم. این قضیه البته برمی گرده به یکی دو ماه پیش. چند روز پیش بالاخره به توصیه استادم عمل کردم و از اون روز  چشم دردم کمتر شده و از سردرد هم خبری نیست. فکر نکنم تاثیر تلقین باشه پس منم به همه کسایی که این مشکل رو دارن پیشنهاد می کنم امتحان کنن. 

....................................... 

جمله امروز: 

روح الهی فرصتهای تازه ای را می گشاید٬ اما ما باید آنها را دریابیم.

تغییر

بابا امضای پیچیده ای داشت٬ وقتی که شغل پزشکی را انتخاب کرد چون مجبور بود در روز به دفعات زیاد از امضایش استفاده کند٬ امضایش را به آسانترین حالت ممکن تغییر داد. 

من امضای بسیار ساده ای داشتم وقتی که بزرگ شدم چند بار شکل امضایم را تغییر دادم و هر بار آنرا پیچیده تر کردم. . .  

اما امروز- فکر می کنم برای آخرین بار- باز امضایم را تغییر دادم البته کمی ظاهرش را ساده تر کردم. 

--------------------------------------------- 

-------------------------------------

---------------------------- 

می گویند زندگی به بخشهای هفتایی تقسیم شده و پس از پایان هر بخش ما با تغییری در خودمان و زندگیمان مواجه می شویم. من این نظریه هفت تایی را قبول دارم و همین چند روز پیش یکی از  بخشهای زندگی من تمام شد. یک بخش هفت ماهه٬ چیزهای زیاد و جدیدی یاد گرفتم در این دوره٬ درباره انسان٬ درباره زندگی٬ ... و من واقعا با آدم هفت ماه پیش کمی تفاوت دارم و این زیبا ترین اتفاقیست که برای هر کسی ممکن است بیفتد. البته هر تغییری بهایی دارد٬ هر درسی و هر آموختنی . . .  

--------------------------------------------- 

-------------------------------------

----------------------------

جمله امروز: دلیل همیشگی مشکلی که با آن روبرو هستیم٬ اینست که از برداشتن قدم بعدی می ترسیم.

پایان تعطیلات

خب٬ تعطیلات منهم تموم شد.

........

بعضی کارها به بهترین نحو ممکن انجام شدن. مثل کتاب مسافر کوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزو پری. این شاهکار رو بارها خوندم و  به دوستام هدیه دادم. اما امروز که برحسب اتفاق این داستان رو با صدای احمدشاملو گوش دادم به اندازه بار اول که  خوندمش ازش لذت بردم. بعضی کارها به بهترین نحو ممکن انجام شدن.

...............................................

جمله امروز:

هماهنگی در یک خانواده امری مقدس است.

..............................................

از مولانا:

گر اژدهاست بر ره،عشق است چون زمرد...از برق آن زمرد، هین دفع اژدها کن

 

این روزها

امروز خودمو مجبور به نوشتن کردم. نوشتن هم مثل هر مهارت دیگه ای بعد از مدتی که ازش فاصله بگیری از دست میره یا لااقل ضعیف میشه. مهمتر از نوشتن فکریه که تبدیل به یک نوشته میشه. وقتی می خوای بنویسی مساله رو خیلی دقیق تر و از زاویه های مختلف بررسی می کنی. یه پیوند ناگسستنی بین ذهن(فکر) و روح و روان وجود داره و تاثیر مستقیم همه اینها بر لحظه لحظه زندگی.

بی برنامگی مشکل اصلی این روزهای منه٬ یه مقدارش مقطعیه و یه مقدارش هم ریشه ای تره.

اما تعطیلات من قبل از اینکه خسته کننده بشه خیلی خوب بود. بعد از مدتها فرصتی شد تا با دوستام وقت بگذرونم.

...

مدتها بود منتظر اومدن فیلم همیشه پای یک زن در میان است بودم. خب این فیلم هم به روی پرده سینما اومد. چیزی در موردش نمی گم شاید بخواید برید ببینید. من ازش خوشم اومد٬ اما بنظر من بیشتر از یک فیلم شبیه یک انتقادنامه تصویری بود. در ضمن بازی رضا کیانیان شگفت انگیز بود.

...

برای اولین بار من سانس نه و نیم تا یازده سینما رفتم. برای فیلم مارادونا٬ اسطوره فوتبال برای من و خیلیای دیگه. علاقه من به فوتبال و تیم آرژانتین با سحر شدن من در برابر بازی خیره کننده مارادونا همراه بود. شاید دوازده سیزده سال پیش.

فیلم در مورد زندگی دیه گو مارادونا از کودکی تا سال ۲۰۰۴ هست. هر چند من قبلا کتاب زندگینامه اش رو به قلم خوش خونده بودم اما از دیدن فیلم خیلی لذت بردم.

...

چند شب پیش که با یکی از دوستام رفته بودم بام تهران و به عادت همیشه رفتیم تا منظره شهر رو از بالا نگاه کنیم. رفتن برق منطقه به منطقه از اون بالا خیلی جالب بود!

...

این بود کارهای مفید من در این چند روز. و اما جمله امروز:

عشق حقیقی نسبت به خدا به معنای اشتیاق خدمت به مخلوقات اوست.

تو

مثل بادبادک در باد

می روم بالا، گاهی هم پایین تر

فرقی نمی کند مرا به چپ می بری یا ، راست

تا تو می وزی، من این بالا هستم.

راه آسان هم سخت است!

 

پس فکر کرده بودی به این ساده گیهاست؟!!

سوم اردیبهشت

   امروز سوم اردیبهشت٬ سالگرد درگذشت سهراب سپهری بود. داستان آشنایی من با اشعار سهراب به سالها قبل برمی گرده.

   انتخاب رشته در دوران دبیرستان٬ بعضی دوستها رو از هم دور می کنه و بعضی دیگه رو بهم نزدیک. با انتخاب رشته ریاضی٬ فائزه٬ شاگرد اول دبیرستان ما٬ شد صمیمی ترین دوست من. خیلی دوست داشتنی بود و جز عینکی که به چشم می زد هیچ شباهت دیگه ای به بچه درس خونا نداشت. حرفهای مشترک زیاد داشتیم. دختر فوق العاده با احساسی بود و انشا هاش هم حرف نداشت٬ در ضمن عاشق اشعار سهراب هم بود. صفحه اول اکثر دفترها و کتابهاش شعری از سهراب نوشته بود.  یک مجموعه اشعار سهراب هم به من هدیه داد.. ولی من اونروزها اصلا از  اون شعرها لذت نمی بردم.

   مشکل من با اشعار سهراب نبود٬ ذائقه اونروزهای من هیچ میونه ای با شعر نو نداشت. خلاصه فائزه نتونست منو با شعر نو و سهراب آشتی بده ولی من سالها بعد خودم سهراب رو دوباره کشف کردم و الان یکی از دوست داران سهراب و شعرهاش هستم....یادش گرامی.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اما امروز مناسبت دیگه ای هم داشت. ۲۲ آوریل٬ روز زمین٬ که خیلی از سایتها مثل گوگل و یاهو برای یاد آوری این روزلوگوی سایتشون رو تغییر داده بودن. یاهو صفحه مجزایی رو هم به این روز اختصاص داده بود.ولی از اونجایی که من با گوگل بیشتر دوستم٬ از لوگوی گوگل بیشتر خوشم اومد.

نامگذاری یک روز به نام زمین و جلب توجه سرمایه داران و دولتمردان جهان و همینطور تک تک ما به معظلاتی که سیاره مون رو تهدید می کنه بنظرم خیلی خوبه....

 

تولد من

 

امروز انگار برای خیلیا روز مهمی بود٬

برای من هم بیستم فروردین خیلی مهمه....

امروز تولد بلاگ اسکای هم هست....

تولدم مبارک ک ک ک

سال ۸۶

   یه بهار دیگه داره میاد٬ با هوای  نه سرد و نه گرمش و این بهترین نوع هواییه که دوست دارم. هوایی که کاملا روشنه بدون اینکه آفتاب گرمی داشته باشه. وقتی نفس می کشی ریه هات کاملا خنک میشن. امسال که بهارش خیلی خوب بود و همه سال هم همینطور عالی ادامه پیدا کرد. توی سررسیدم٬ روزای اول فروردین نوشتم: سالی که نکوست از بهارش پیداست و واقعا هم حدسم درست بود و چه سال نکویی بود.

   چیزهایی هست که نمی خوام هرگز فراموش کنم و بهایی که برای فهمیدن اونها پرداختم برابر با یکسال از عمرم بود٬ یعنی سال ۸۶:

   سال ۸۶ ٬ یکی از مهمترین سالهای زندگی من بود. سالی پر از تغییرات. داشتم با خودم فکر می کردم که چه چیزایی یاد گرفتم که الان دارم ازشون استفاده می کنم٬ نه فقط صرفا فهمیدم و از کنارشون گذشتم. . . اصلی ترین مساله پذیرفتن خودم به عنوان روحی در حال تکامل و تجربه بود٬ که همین یه جمله کل زندگیه منو تحت تاثیر قرار داد و بسیاری از باورهای منو عوض کرد. البته این عوض شدن هم متفاوت بود(رشد بدون تغییر بی معناست٬ پس همیشه تغییر وجود داره). این تغییر مثل غلط بودن باورهای قبلی و جایگزین شدن باورهای جدید نبود٬ بلکه یافتن مجموعه ای بود که باورهای قبلی من زیر مجموعه اون مجموعه بزرگتر بودن و البته اون مجموعه هم زیر مجموعه مجموعه ای مطمئنا بزرگتره و همینطور تا بی نهایت و هر بار روح موفق بشه از حصاری رد بشه با دنیای تازه ای آشنا میشه که بسیار وسیع تر از دنیای قبلیشه و تنها راه این صعود یا عبور٬ آموختنه که تجربه هم تنها راه آموختنه. . . و زیباترین جریان٬ جریان همیشه جاری عشقه. عشقی که از سمت بالا به طرف پائین و همینطور برعکس جاریه و همین عشق باعث حرکت روح میشه . . .

 ------------------------------------------------------------------------------------------------ 

چرا کسانیکه از همه بیشتر دوست داریم را از همه بیشتر آزار می دهیم؟

  

ادامه مطلب ...

درس

انگار که من دانش آموز کند ذهنی هستم و کائنات استادی صبور. آنچه می دانم را او به من آموخته و من تجربه کرده ام. بعضی درسها برای من آسانترند و بعضی سخت تر. بعضی را زود یاد می گیرم و بعضی را بسیار دیر.

   مطمئنم استاد ازآ موختن به من خسته نمی شود٬ اگر من خسته و دلسرد نشوم. بالا و پائین٬ افراط و تفریط...می آموزم که افراط غلط است و در دام تفریط می افتم. چپ به راست و راست به چپ٬ آنقدر می روم تا راه میانه را پیدا کنم.

   اگر داده ها کمی تغییر پیدا کنند٬ باز هم می توانی جواب را بیابی؟...گاهی خنده ام می گیرد از اینهمه نادانی خودم. صورت مساله را کمی تغییر می دهد تا مطمئن شود که درسم را یاد گرفته ام.  از ندانسته هایم شرمنده نیستم٬ حتی از اشتباهات مکررم٬ چون آمده ام که یاد بگیرم. استاد صبور است منهم مشتاق یادگیری...چپ به راست٬ بالا و پایین...بالاخره رازش را کشف خواهم کرد.

.................................................................

.....................................................

............................................

چقدر این شعر قشنگه:

باز آمـــــدم باز آمدم از پیش آن یـــار آمـــــدم

در من نگـــردر من نگر بهر تو غمخوار آمدم

شاد آمدم شاد آمدم از جملــــــه آزاد آمـــــــدم

چندین هـــزاران سال شد تا من به گفتار آمــدم

آن جا روم آنجا روم بالا بدم بـــــــــــــالا روم

بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهــار آمـدم

من مرغ لاهوتی بدم دیدی کا ناسوتی شـــــــدم

دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتــــار آمـــــــدم

من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکـــم مختصـر

آخــــر صدف من نیستم من در شهـــوار آمـدم

ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر بیــن

آنجا بیا ما را ببین کان جــــا سبکبـــار آمـــــدم

از چار مادر برترم وز هفت آبا نیـــــز هـــــم

من گــوهر کانی بدم کاین جا به دیــدار آمــــدم

یارم به بازارآمده ست چالاک وهشیارآمده ست

ور نه به بازارم چه کا ر وی را طلبکار آمــدم

ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنـــــی

کانـــدر بیابان فنا جان و دل افگـــــــار آمــــدم

متن شعر از سایت هرات باستان